بطرس بهنام، «وسائل الاضاءه في مدينه عراقيه ايام الاحتلال العثماني»، ج۱، ص ۷۰ـ ۷۱، التراث الشعبي، (۱۳۹۸/ چراغ سنسور دار چراغ سنسور دار ۱۹۷۸). بطرس بهنام، ج۱، ص ۷۱، «وسائل الاضاءه في مدينه عراقيه ايام الاحتلال العثماني»، التراث الشعبي، چراغ سنسور دار (۱۳۹۸/ ۱۹۷۸). بطرس بهنام، ج۱، ص ۷۶، «وسائل الاضاءه في مدينه عراقيه ايام الاحتلال العثماني»، التراث الشعبي، (۱۳۹۸/ ۱۹۷۸). ايرانيان باستان چند روز پيش از نوروز به قبرستان ميرفتند و چراغ ميبردند تا مسير ارواح درگذشتگان را، كه معتقد بودند در آن ايام به زمين بازميگردند، روشن و گشوده و چراغ سنسور دار آسان كنند. در خراسان براي حاجت گرفتن، نذر ميكنند كه آش اُماج و نان كُماج بپزند و آنها را در ميان سفرهاي ميگذارند كه يكي از لوازم آن چراغ روشن است. اقامت در حرم و روشن نگاهداشتن حرم و نيز مقام و منزلت اجتماعي چراغچي، در كنار انگيزههاي مالي براي دريافت «صرف يا وجه روشنايي»، عده زيادي را ترغيب ميكرد تا توليت چهلچراغ را برعهده گيرند. در اوايل قرن چهاردهم شمسي، كه تأمين روشنايي معابر شهرهاي بزرگ نيز در سطح محدودي رايج گرديد، عنوان چراغچي به متصديان نصب، نگهداري و تعمير چراغهايروشنايي خيابانها نيز اطلاق ميشد. جعفر شهريباف، تاريخ اجتماعي تهران در قرن سيزدهم، ج ۳، ص ۸۴ ـ۸۶، تهران ۱۳۶۷ـ ۱۳۶۸ ش. اميرهوشنگ بختياري، «منصب چراغچيباشي در عتبات عاليات»، ج۱، ص ۱۳۶ـ۱۴۱، تاريخ اسلام (پاييز ۱۳۸۲). اميرهوشنگ بختياري، «منصب چراغچيباشي در عتبات عاليات»، ج۱، ص ۱۳۴، تاريخ اسلام چراغ سنسور دار (پاييز ۱۳۸۲). چراغ سنسور دار وجه مذكور نيز به صورت برات تجاري به نماينده دولت ايران در عتبات فرستاده و به چراغچي پرداخت ميشد. چراغ سنسور دار چراغ سنسور دار يك پوشش مات پلاستيكي براي يكنواختي و پخشي نور نيز بر روي صفحه ال اي دي تعبيه شده است و بدنه اكثر آنها از پلاستيك فشرده است. چراغ سنسور دار و طبعاً بازار توليدكنندگان سنّتي چراغ را تا حدي از رونق انداخت. و اگر طفلي خواب آشفته ببيند، به او سفارش ميكنند كه بگويد: «خوابم را به چراغ ميگويم».
تا كنون نظري ثبت نشده است
همه چيز در مورد نكاتي از لامپ و انواع آن